دیگری مرا میسوزاند و من ِ احمق ؛ سیگار را . . .
.
.
همین دود سفید که همیشه درون ریه من جریان دارد . . .
یادگار تمام نفرت من از توست .
نفرتی که با یاد کردن تو نصیبم میشود !
سیگار میکشم تا آرام شوم ، ولی همین سیگار هم طعم نفرت از تو گرفته . . .
.
.
بی احساس بودی . . .
بهتر که تمام شد !
بودنت مثل فیلتر سیگاری بود که باید انداخت دور . . .
.
.
هر از گاهی واسه آروم شدن باید بغض کرد . . .
یه گوشه نشست و بلند بلند سیگار کـشیـد .
.
.
کنارم بودی . . .
دستت توی دستم بود . . .
عاشقم بودی . . .
با صدای زنگ تلفن من از خواب بلند میشدی . . .
پس چرا رهایم کردی ؟
حالا فقط منو سیگارو یاد تو موندیم . . .
شاید تقدیر من همین بود وهست . . . !
.
.
فکرش را هم نمیکردم
روزی سیگار بکشم
حالا سالهاست که سیگار مرا میکشد
چای ، مرا میریزد
آینه ، سراغ دندان هایم را میگیرد
حال ریه ام را می پرسد
من به ناچار با موهایم ور میروم . . .
.
.
حس آن ته سیگار مچاله
حس آن شاخه شکسته روی زمین
حس بیمار در کما رفته
حس آن بره که گرگ نشسته برایش به کمین
حس تنهایی و رخوت
حس جان دادن تو خلوت
حس مرگ دارم امشب !
.
.
تو چه میفهمی از سردی نگاه ها
از کوچه های خاطرات
از غم های انباشته شده
از زندگی رویایی
از تنهایی
تنها چیزی که آرامم میکند
سیگار پشت سیگار است
.
.
زندگی مثل سیگار است ، روشن که شد ، بکشی یا نکشی ، تا انتها می سـوزد !
.
.
من سرد
هوا سرد
برف سرد
زمستان سرد
تو با من سرد
دنیـای من سرد
همــه چــی سرد !
ولی سیگارم گرم !
این تضاد ، بـرای یه لحظه مرا بـه آرامش میبرد . . .
.
.
ابر ، دودِ سیگارِ مردی ست که حرف هایش را می خورد و بعد فوت می کند . . .
غم که زیاد باشد ، باران می بارد . . .
.
.
گریستن به اشک نیست ، می تواند گاه کشیدنِ سیگاری باشد که در فاصله ی هر پُک ، به دودش خیره می مانی . . .
.
.
دیروز دست هایش میان دست هایم بود
امروز عکسش و فردا سیگار !
.
.
برو ای دوست که درد دل ما بسیار است / مرهم دود دل ما فقط این سیگار است
روح دریایی خود را تو مینداز به آب / پشت دریا نبوود شهر بدان دیوار است
.
.
سیگاری روشن ، شبی خاموش ، نسیمی خُنک
و من تنها خاکسترت را از یاد می تکانم . . .
.
.
بچه که بودم نقاشی میکشیدم !
بزرگتر شدم از هیجان جیغ میکشیدم !
فهمیدم چه خبره دور و برم ، درد کشیدم !
حالا دیگه نه درد میکشم نه جیغ نه نقاشی !
سیگار میکشم . . .
.
.
حقیقت تلخ تر از آن بود که شب اش به سیگاری سرانجام یابد . . .
.
.
خاکستر سیگار :
امروز من خود را میسوزانم به خاطر تو
فردا تو خواهی سوخت به خاطر من . . .
.
.
همه میگن سیگار
من میگم سنگ صبور
همه میگن سرطان
من میگم عقده ی دل
همه میگن دود
من میگم مونواکسید غصه
همه میگن مرگ
من میگم چه بهتر . . .
ر
چه بارانی . . .
اماچه فایده !
تو اینجا نیستی و باران بی تو ؛ یعنی سوزاندن تن سیگار
.
.
تنها نشستهای
چای مینوشی و بغض می کنی !
سیگار پشت سیگار . . .
هیچ کس تو را به یاد نمیآورد !
این همه آدم ، روی کهکشان به این بزرگی ؛
و تو حتی آرزوی یکی نبودی !
.
.
ای کاش بودی و میدیدی بعدتو ، تلخی طعم سیگارم را به شیرینی طعم آغوش دیگری ترجیح دادم . . .
.
.
یک پاکت سیگار . . .
شراب به مقدار لازم . . .
یه دلِ پر . . .
اینجا شروع ماجراست ، انتهایش را خدا هم نمیداند !
.
.
سخت است ؛
در افکار شلوغ بودن . . .
در سردی نگاه ها بودن . . .
در خیابان غم بودن . . .
در رویا تنها بودن . . .
و چه خوب آرامت میکند یک ” پک سیگار ”
.
.
وقتی یه مرد تو فکر فرو میره ، فقط خاکستر داغ سیگارش هست که اونو از فکر در می آره
سلامتی هر چی مرد با مرام . . .